موضوع: "بدون موضوع"
یک آیه و یک تامل
نوشته شده توسطسلما 12ام تیر, 1402نظر شما راجع به این آیه چیست؟
هستی را سرچشمه ای است…
و ان من شی الا عندنا خزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم آیه 21 سوره حجر جز14
و هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزانه هایش نزد ماست؛ و آن را جز به اندازه معین نازل نمی کنیم
ان من شی شامل همه چیز است…
اینکه قدرت و توانائی های ما به قدر معینی است که از جانب خداست.
و آنچه در این مقدار معلوم موثر است را باید توسعه داد: اخلق خوب؛ سعه صدر؛ حسن نیت؛ دعای نیکان خاص پدر و مادرو…
شما چه می اندیشید؟
نوشته شده توسطسلما 7ام دی, 1400نظر شما در مورد اینکه حاکمیت تا چه حدی میتواند از انحلال خانواده پیشگیری کند چیست؟
آیا اساسا حاکمیت چنین نقشی را دارد؟
شما چه راهکار های به حاکمیت پیشنهاد می کنید؟
هزاران ثانیه
نوشته شده توسطسلما 9ام آذر, 1400با خودم فکر می کردم اگر هزاران سال عمر داشتم چه می کردم؟
کمی در خواسته ها و علایقم پرسه زدم…
بی درنگ عقلم گفت:
در این هزاران ثانیه از عمرم که گذشت چه کردم؟
و برای هزاران ثانیه پیش روی چه برنامه های دارم؟
تا حال به این هزاران ثانیه اندیشیده اید؟
روح آدمی
نوشته شده توسطسلما 11ام دی, 1396آیت الله جوادی آملی(مدظله العالی): انسان روحی دارد ملکوتی، این موجِد خارجی است، این نه زمان دارد، نه مکان، نه متزمّن است، نه متمکّن. این نه تهی و خالی خلق شد، نه عاریتی است. آنچه که مربوط به گوهر هستی اوست، اصل معرفت است که خدا به او داد، فرمود من هیچ انسانی را «ناقص الخلقة» خلق نکردم: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾،[۲] سوگند به روح آدمی و سوگند به خدایی که روح آدمی را «مستوی الخلقة» خلق کرد. آنگاه با «فاء» فصیحیه این إستوای خلقت و تسویه خلقت نفس را معنا کرد، فرمود: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾،[۳] این الهام با حکمتین آمیخته است، اینکه فرمود، «فجور نفس و تقوای نفس» این مبتنی است بر اینکه خود نفس شناخته شود، آن با علم شهودی شناخته میشود، پس خدای سبحان نفس را به خود نفس شناساند. فجور او را و تقوای او را به او شناساند. با این فجور و تقواشناسی الهامبخش، فرمود میتواند رشد کند، تزکیه بشود و مانند آن.
درس بزرگ
نوشته شده توسطsedbahrami 24ام خرداد, 1391این مطلب از نشریه معارف نقل میشودکه گوشه ای ازاخلاق ودرایت بزرگان دین ماست:
سال یکهزار و سیصد و سی و دو شمسی بود. من و عده ای از جوانان پرشور آن روزگار پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی وجود دارد که ما نماز را به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ و عاقبت تصمیم گرفتیم که نماز را به فارسی بخوانیم و همین کار را هم کردیم.
والدین ما، کم کم از این موضوع آگاهی یافتند و به فکر چاره افتادند. آنها هم پس از تبادل نظر با یکدیگر تصمیم گرفتند که اول خود با نصیحت کردن ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود راه دیگری برگزینند. چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد ما را نزد یکی از روحانیون آن زمان بردند. آن روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز می خوانیم به طرز اهانت آمیزى، ما را کافر و نجس خواند و این عمل او ما را در کارمان راسخ تر ساخت.
عاقبت پدر یکی از ما پیشنهاد داد که ما را محضر آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند. این فکر مورد تأیید قرار گرفت. روزی آنها نزد ایشان می روند و موضوع را درمیان می گذارند. ایشان دستور می دهد که در وقت معینی ما را خدمت ایشان راهنمائی کنند.
حکیم فرزانه، فقیه بزرگوار و معلم اخلاق، حضرت آیت الله العظمی حاج آقا رحیم ارباب از علمای بزرگ اصفهان و استادی مسلم در تمام علوم اسلامی متداول از جمله حکمت، ادبیات، تفسیر، کلام، هیئت، ریاضى، فقه و اصول بود. آن بزرگوار علاوه بر دانش سرشار، فردی عارف، پرکار، مؤدب، متواضع و در مجموع الگو و نمونه ای از یک انسان کامل بوده. همواره رفتار و برخوردهای ایشان با مردم زبانزد خاص و عام است.
روز موعود ما را که تقریباً پانزده نفر بودیم، محضر مبارک ایشان بردند. در همان لحظه اول چهره نورانی و لبان خندان ایشان ما را مجذوب خود ساخت و آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که اکنون با شخصیتی استثنایی مواجه هستیم. ایشان در آغاز دستور پذیرایی از ما را صادر فرمود، سپس رو به والدین ما کرد و فرمود: شما که نماز را به فارسی نمی خوانید فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتی آنها رفتند حضرت آیت الله ارباب رو به ما کرد و فرمود: بهتر است شما یکی یکی خودتان را به من معرفی کنید و هر کدام بگوئید که در چه سطح تحصیلی هستید و در چه رشته ای درس می خوانید. پس از آن که امر ایشان را اطاعت کردیم، به تناسب رشته و کلاس هر کدام از ما، پرسشهای علمی طرح کرده و از درسهایی از قبیل جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسائلی پرسیدند که پاسخ اغلب آنها از عهده درسهای نیم بندی که ما خوانده بودیم خارج بود؛ اما هر یک از ما که از عهده پاسخ پرسشهای ایشان برنمی آمد، با اظهار لطف ایشان مواجه می شد که با لحن پدرانه ای پاسخ درست آن پرسشها را می فرمود.
اکنون می فهمیم که ایشان با طرح این سئوالات قصد داشت ما را خلع سلاح کند و به ما بفهماند که آن دروس جدیدی که شما می خوانید، من بهترش را می دانم ولی به آنها مغرور نشده ام. پس از اینکه همه ما را خلع سلاح کرد به موضوع اصلی پرداخت و فرمود: والدین شما نگران شده اند که شما نمازتان را به فارسی می خوانید آنها نمی دانند که من کسانی را می شناسم که نعوذبالله، اصلاً نماز نمی خوانند. شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانی می خواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم اما مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم به این خواسته جامه عمل بپوشم، اکنون شما به خواسته دوران جوانی من لباس عمل پوشانیده اید، آفرین به همت شما! اما من در آن روزگار به اولین مشکلی که برخوردم ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن مشکل را حل کرده اید. اکنون یک نفر از شما که از دیگران بیشر مسلط است به من جواب دهد که بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است؟ یکی از ما به عادت محصلین دستش را بالا گرفت و داوطلب پاسخ شد. ایشان، با لبخند فرمود: خوب شد که طرف مباحثه ما یک نفر است، زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند برنمی آمدم. بعد رو به آن جوان کرد و فرمود: بفرمائید که بسم الله را چگونه ترجمه کرده اید؟ آن جوان گفت: بسم الله الرحمن الرحیم را طبق عادت جاری ترجمه کرده ایم: به نام خداوند بخشنده مهربان.
حضرت ارباب با لبخندی فرمود: گمان نکنم که ترجمه درست بسم الله این باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبی ندارد. اما «الله» قابل ترجمه نیست زیرا اسم عَلَم (=خاص) است برای خدا و اسم عَلَم را نمی توان ترجمه کرد. مثلاً اگر اسم کسی «حسن» باشد نمی توان به او گفت «زیبا». درست است که ترجمه «حسن» زیباست اما اگر به آقای حسن بگوئیم آقای زیبا، حتماً خوشش نمی آید. کلمه الله اسم خاص است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق می کنند، همان گونه که یهود خدای متعال را «یهوه» و زردشتیان «اهورامزدا» می گویند. بنابراین نمی توان «الله» را ترجمه کرد بلکه باید همان لفظ جلاله را به کار برد.
«رحمان» را چگونه ترجمه کرده اید؟ رفیق ما پاسخ داد: رحمان را بخشنده معنا کرده ایم. حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست ولی کامل هم نیست زیرا رحمان یکی از صفات خداست که شمول رحمت و بخشندگی او را می رساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست. یعنی در حقیقت رحمان یعنی خدایی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم می کند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار می دهد؛ از جمله آن که نعمت رزق و سلامت جسم و امثال آن عطا می فرماید. در هر حال ترجمه بخشنده برای رحمان در حد کمال ترجمه نیست.
«رحیم» را چطور ترجمه کرده اید؟ رفیق ما جواب داد رحیم را به «مهربان» ترجمه کرده ایم. حضرت آیت الله ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم (چون نام مبارک ایشان رحیم بود) بدم نمی آمد که اسم مرا به «مهربان» برگردانید؛ اما چون رحیم کلمه ای قرآنی و نام پروردگار است نباید آن را غلط معنا کنیم. باز هم اگر آن را به «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهی به دهی می برد، زیرا رحیم یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو می کند و صفت «بخشایندگی» تا حدودی این معنا را می رساند.
بنابر آنچه گفته شد معلوم شد که آنچه در ترجمه «بسم الله» آورده اید بد نیست ولی کامل نیست و از جهتی نیز در آن اشتباهاتی هست و من هم در دوران جوانی که چنین قصدی داشتم به همین مشکلات برخورد کردم و از خواندن نماز به فارسی منصرف شدم؛ تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود اگر به بقیه آیات بپردازیم، موضوع خیلی مشکلتر از این خواهد شد. اما من عقیده دارم شما اگر باز هم به این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسی بر ندارید، زیرا خواندنش بهتر از نخواندن نماز به طور کلی است!
در اینجا، همگی شرمنده و منفعل و شکست خورده به حال عجز و التماس از ایشان عذرخواهی کردیم و قول دادیم که دیگر نمازمان را به فارسی نخوانیم و نمازهای گذشته را نیز اعاده کنیم، اما ایشان فرمود: من نگفتم نماز به عربی بخوانید، هرطور دلتان می خواهد بخوانید، من فقط مشکلات این کار را برای شما شرح دادم.
ولی ما همه عاجزانه از پیشگاه ایشان طلب بخشایش کردیم و از کار خود اظهار پشیمانی نمودیم. حضرت آیت الله ارباب با تعارف میوه و شیرینی مجلس را به پایان برد و ما همگی دست مبارک ایشان را بوسیدیم و در حالیکه ایشان تا دم در ما را بدرقه می کرد از ایشان خداحافظی کردیم و در دل به عظمت شخصیت ایشان آفرین گفتیم و خوشحال بودیم که چنین افتخاری نصیب ما شد که با شخصیتی اینگونه ملاقات کنیم. نمازها را اعاده کردیم و دست از کار جاهلانه خود برداشتیم. بنده از آن پس گاه گاهی به حضور آن جناب می رسیدم و از خرمن علم و فضیلت ایشان خوشه برمی چیدم.
وقتی در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم گاهی حامل نامه ها و پیغامهای استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزانفر برای ایشان می شدم و پاسخهای کتبی و شفاهی حضرت آیت الله را برای آن استاد فقید می بردم و این خود افتخاری برای بنده بود. گاهی نیز ورقه های استفتائی که به محضر آن حضرت رسیده بود و روی هم انباشته می شد، آن جناب دستور می داد که آنها را بخوانم و پاسخش طبق نظر آن حضرت بنویسم و پس از خواندن پاسخ اگر اشتباهی نداشت آن را مهر می کردند که در این مرحله با بزرگواریهای زیاد از سوی ایشان مواجه شدم که اکنون مجال بیان آنها نیست. خدایش بیامرزدش و او را غریق دریای رحمت خویش گرداند.
معارف :: تیر ۱۳۸۸ - شماره ۶۷
دوست من اینجوریه
نوشته شده توسطsedbahrami 21ام اردیبهشت, 1391
تصور میکنم این بهترین و واقعیترین توصیفیست که تاکنون از دوست شنیدهام. دوستان…… تو را دوست میدارند اما معشوق تو نیستند، مراقب تو هستند اما از اقوام تو نیستند.
آنها آمادهاند تا در درد تو شریک بشوند اما آنها بستگان خونی تو نیستند. آنها…. دوستان هستند، یک دوست واقعی همانند پدر سخت سرزنشت میکند، همانند مادر غم تو را میخورد. مثل یک خواهر سر به سرت میگذارد مثل یک برادر ادای تو را در میآوردمهمتر اینکه واسه نزدیک شدن به خدا ازش چیزای زیادی یاد گرفتم.
اینکه بیشتر از یک معشوق دوستت میدارد. زیباترین مکان برای حضور، این است که دیگران در فکرشان تو را به یاد داشته باشند.
زیارت
نوشته شده توسطsedbahrami 19ام اردیبهشت, 1391السلام علی شیب الخضیب
زیارت یعنی در خلوت دل با امام خود راز دل گفتن،زیارت یعنی پناه آوردن به خانه ای امن امامان
معصوم و ایجاد آمادگی برای پذیرش معرفت و دستور امام.
زیارت یعنی شستشوی دل و جان از گناه و بهره مند شدن از شفاعت معصومان شفاعتی که خداوند متعال به
ایشان عطا کرده است
تبریک روز مادر
نوشته شده توسطsedbahrami 19ام اردیبهشت, 1391خدایا زیباترین لحظات را نصیب مادرم کن که زیباترین لحظاتش را برایم گذرانده است
مادرم روزت مبارک
مولای مظلومم
نوشته شده توسطsedbahrami 5ام اردیبهشت, 1391نوای ندبه با جانها قرین است
علی (ع) مولای مظلومِ زمین است
سلام بر مولای مظلومم علی (ع)که برای دین سکوت اختیار کرد ودر شولای مدارا دیانت را از غرقاب سقوط به منزلگاه صعود رهنمون ساخت
درود برآن مولای که هنوز چند صبای از رحلت برادربزرگوارش نبی مکرّم اسلام نگذاشته بود که غربت را به تمامه در پر پر شدن گوهر وجودش به ندبه نشست
ندبه ای که با سکوت وتانی همراه بوددریای موّاجی که ساحل آرام توحید را برگذرید
بی تابی که کودکان مهتاب را به قرار گاه الهی دلالت نمود.
******
شهادت جانسوز مادر همه دلسوختگان عالم به ساحت مقدس فرزندش امام زمان (عج)تسلیت باد
اثر:زهره میراحمدی